حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۸۵: گر بدانی لمن الملک این است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گر بدانی لمن الملک این است اطلبوا العلم ولو بالصّین است هرچه در دایرۀ گردون نیست همه در یک دلِ روشن بین است گر تو را آن دلِ روشن باشد مطلعِ صبحِ قیامت این است مست باش ای دلِ دیوانه که مست فارغ از عیب گر و تحسین است هر که با دخترِ دوشیزۀ رز متأهل نشود عِنّین است عقل اگر حکم کند من نکنم ترکِ می کآن سخنِ رنگین است عکسِ رخسارۀ جانانۀ ماست هر اشارت که به حورالعین است هندوی ِرومیِ او یعنی خال نقطه یی بر ورقِ نسرین است زرهِ مُظلِم او یعنی زلف عقل را ظلمت و ما را دین است حلقه بر حلقۀ زلفش گویی حبسِ خَم در خَمِ غسطنطین است هیچ زندانی از او ره بیرون نبرد گرچه رهش تعیین است ورچه تو بودۀ در زندانش حلقه در گوشِ درش مشکین است بر دلم هیچ ملامت مکنید گر خطایی رود اندر چین است گرچه دل گیر بود خوش باشد تن وطن گاهِ دلِ مسکین است رمز می گویم و می گویم باز آن چه در ضمنِ سخن تضمین است غایتِ کار محبّت دارد با نزاری همه را این کین است پسِ دیوارِ قناعت بنشست گرچه صاحب قدمی پیشین است حکیم نزاری قهستانی