حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۶۹: این تویی کت هوس باغ و سر بستان است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
این تویی کت هوس باغ و سر بستان است بی وجود تو جهان بر دل من زندان است هیچ بر جان منت رحم نباید زنهار دل سنگین تو گویی مگر از سندان است قادری گر بزنی، حاکمی ار بنوازی چه کنم بر سر مملوک خودت فرمان است تو که بر مسند آسایش و نازی نخوری غم درویش که در بادیه سرگردان است عاقلان گر به همین داغ گرفتار آیند آتش عشق بدانند که چون سوزان است غیرتم می کند از مردم نادان که مرا متهم کرد به نادانی و خود نادان است صورتی داشته باشد به همه حال کسی که دل از دست نداده ست ولی بی جان است به مداوای طبیب از دل ما درد حبیب نتوان برد که دردی ست که بی درمان است هر شبی را که به پایان برسد روزی هست جز شب عاشق مهجور که بی پایان است خبر روز قیامت که شنیدی رمزی ست پیش مشتاق که مشتق ز شب هجران است یار می آید و تو در قدمش می افتی وز تو برخواسته فریاد قیامت آن است بر سر آتش تیز است نزاری و به شرح نیست محتاج که دود سخنش برهان است حکیم نزاری قهستانی