حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۵۰: دل و جانم آنجا که جان و دل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل و جانم آنجا که جان و دل است به جانان که بی جان و دل مشکل است غلط میکنم چند گویم ز دل به جانان رسیدن نه کار دل است ز مبدای فطرت برفته ست حکم همین است و بس جان به جان مایل است نه دنیا بمانده ست و نه دین به من مرا از محبت همین حاصل است گرفته نشیمن گه جان من عقابی دلاور ولی بسمل است نهنگی ست در قلزم آز من و لیکن چو لنگر دو پا در گل است بر امید یک قطره از بحر عشق دو عالم به صد غصه بر ساحل است ز بن گاه تقلید بربند رخت که مقصد فراتر از آن منزل است ندانی به خود هیچ دانا کسی ست کر بر جمله دانندگان فاضل است ندانست مستودع از مستقر هر آن کو درین امتحان داخل است نزاری ز مردان حق گو سخن دگر هر چه گویی همه باطل است حکیم نزاری قهستانی