حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۳۴: همین که از برم آن سرو سیم تن برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همین که از برم آن سرو سیم تن برخاست سحاب دیده خون ریز موج زن برخاست چنان ز قلزم چشمم روانه شد طوفان که موج تا به میان از کنار من برخاست به هر مقام که شد از خروج خلق نفور نفیر روز قیامت ز تن به تن برخاست غلط شدم که نقاب از جمال خود برداشت خروش روز قیامت ز انجمن برخاست صبا ز جیب عرق چین او چو برخیزد چنان دمد که نسیمی که از چمن برخاست ز غنچه تا ورق نازکش برون آمد هزار خار ز اطراف نسترن برخاست خیال رویش از آنگه که در نظر بنشست ندیده ام نفسی خوش که از بدن برخاست من و محبت و آلایش بدن هیهات چنبن محال ز افعال اهرمن برخاست مگر منازعتی شد میان دیده و دل به کار هر دو نزاری ممتحن برخاست جمال شاهد جانان به داوری بنشست میان دیده و دل این همه سخن برخاست کمند زلف نمود از حجاب و گفت چنین هزار فتنه ازین زلف پر شکن برخاست حکیم نزاری قهستانی