حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۲۶: همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
همین که از برم آن سروِ سیم بر برخاست هزار نالهء دلسوزم از جگر برخاست درآمد از درم اقبال چون بَرم بنشست برآمد از سرم آتش چو از نظر برخاست نه آتشیست که ساکن شود به آبِ سرم که هر نفس که زدم شعله بیشتر برخاست اگر به خانه نشستست وگر برون آمد نهان و پیدا زو فتنهء دگر برخاست عتاب گرم شد و جنگ سخت اگر بنشست قیامت آمد و طوفان برفت اگر برخاست برآرم از گهرِ چشم هر سحر طوفان که دید طوفان کز کثرتِ گهر برخاست به هرزه با کمرش در میان نهادم جان چو کوه کن که هلاکش هم از کمر برخاست همه خلافِ مرادست اقتضایِ قضا زمانه از سر پیمانِ ما مگر برخاست به پای مردیِ عقلم امیدها بودی همین که عشق در آمد ز در به سر برخاست نفس نفس که بر آمد ز روزنِ حلقم ز دودِ آتشِ دل در هوا شرر برخاست خنک وجودِ نزاری که در میانِ بلا نشست ایمن و از معرضِ خطر برخاست چه التفات کند بعد از این ز وصل و فراق کنون که این حُجباتش ز رهگذر برخاست حکیم نزاری قهستانی