حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۱۰۳: چه باشد ار دهدم روزگار چندان بخت
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چه باشد ار دهدم روزگار چندان بخت که روی دوست ببینم، دریغ کو آن بخت گذشت عمر و برون نامد از وبال اختر فرو شدیم به درد و نکرد درمان بخت به سوز ناله و فریاد من نشد بیدار دمی ز خواب تغافل زهی تن آسان بخت نه بخت آن که کند توبه از فضولی دل نه روی آن که شود بعد از این به سامان بخت چگونه جمع بود خاطرم که می بینم چو زلف دوست سر آسیمه و پریشان بخت چنان نزار شدم در فراق دوست که عقل دو چشم خیره بماند از من گریزان بخت ستیزه می کند و می رود به طنّازی ز دور بر من عاجز به خیره خندان بخت ز بخت چند کنم استعانت اندر عشق هنوز باش کزین ورطه چون برد جان بخت نزاریا چو چنین شد صلاح دانی چیست؟ که امتحان نکنی عهد سست پیمان بخت ز خویشتن به در آی و به خویشتن بگذار زمانه را و ازین بیشتر مرنجان بخت حکیم نزاری قهستانی