حکیم نزاری قهستانی
غزلیات
شمارهٔ ۳۲: تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
تا می نمی خورم غمِ دل می خورد مرا کو هم دمی که روی و رهی بنگرد مرا بر من جهان خروشد و شور آورد و لیک از دست غم هم اوست که وا می خرد مرا دانی چرا به آتش صهبا بسوختم تا زمهریر توبه چو یخ نفسرد مرا آه از جفای چرخ که دردِ فراقِ دوست روزی هزار بار به جان آورد مرا خود می روم به غربت و بر بخت بی گناه تشنیع می زنم که کجا می برد مرا گر دوست را ز دست دهم لاجرم سزاست ایّام اگر به پای جفا بسپرد مرا چشم امیدوار به در بر نهاده ام باشد که باز بخت به سر بگذرد مرا تا مهر دوست پرورم و جان بدو دهم ورنه زمانه بهر چه می پرورد مرا ابدال سر به دنیی و دین در نیاوردند صاحب نظر ز بی قدمان نشمرد مرا گفتی نزاریا به خرد باش و هوش مند من والهم چه کار به هوش و خرد مرا حکیم نزاری قهستانی