حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۸۹۲: چو فرهاد ار به تیغ بیستون مردانه آویزی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چو فرهاد ار به تیغ بیستون مردانه آویزی ز بی تابی، به برق تیشه، چون پروانه آویزی به جانبازی اگر چون کوهکن، شیرین شود کامت به شیرینی جان خویش،کی طفلانه آویزی؟ سبک روحانه از خویشت برد گر نالهٔ بلبل چو بوی گل، به دامان صبا، مستانه آویزی کنشت و کعبه را قندیل و ناقوس از رواق افتد دلم را گر به طاق ابروی بتخانه آویزی برون آر از شمار پاره های دل سری چون من چرا زاهد به گردن سبحهٔ صد دانه آویزی؟ درین ره گر می روشن، چراغت پیش پا دارد عصا بگذاری و در لغزش مستانه آویزی به نقد جان خریدارند درد عشق را مردان به درمان تا به کی، بی درد! نامردانه آویزی؟ دل بی درد اگر خواهی، خروش ناله ام بشنو چو غفلت پیشگان تا کی به هر افسانه آویزی؟ وصیت با تو ای پیر خرابات مغان دارم پس از من خرقه ام را بر در میخانه آویزی مکافاتی ندارد دشمنی از دوستی بهتر تو بی پروا چرا با دوستان خصمانه آویزی؟ اگر دانی چه مقدار از غم هجران پریشانم به آل زلف، این دل صد چاک را، چون شانه آویزی ز ناز از چشم شوخت گر نیفتد اشک غلتانم چو من بر تار مژگان خود، این دردانه آویزی به یادت آید آیا دست دورافتادهٔ عاشق به دامان خود، آن روزی که بی تابانه آویزی؟ به میدانی که گردد جلوهٔ نازت شکارافکن سر خورشید بر فتراک، بی باکانه آویزی دلم شوریدهٔ زلف پریشان است، می باید که این زنجیر را، برگردن دیوانه آویزی اگر بینی حزین امشب، که در ساغر چه می دارم گذاری سبحه را از دست و در پیمانه آویزی حزین لاهیجی