حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۸۱۲: نمی بینم کسی از آشنارویان به جا مانده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نمی بینم کسی از آشنارویان به جا مانده در این غربت همین آیینهٔ زانو به ما مانده جدا از نعمت دیدار آن شیرین دهان، چشمم تهی چون کاسهٔ دریوزه در دست گدا مانده به حسرت تا کشید از سینه ام صیاد پیکان را دلم ماند به آن یاری که از یاری جدا مانده ز دامان وصال او بهاری در نظر دارم که رنگی بر کف مژگان از آن گلگون قبا مانده نمی گردد دل سختش تهی از کینه عاشق ز ما تا مشت خاکی درکف باد صبا مانده برآ از خرقه، ای فقر همایون، سرفرازی کن که دولت زبر بار منت بال هما مانده پرافشانی کن ای مرغ دل آزاده در گلشن که زاهد از ردا و سبحه در دام ریا مانده ز کار بسته دل چون جرس پیوسته نالانم خجل در عقدهٔ من ناخن مشکل گشا مانده حزین خسته دل را ای محبت خوار نگذاری که این مرغ پریشان نغمه، از گلزارها مانده حزین لاهیجی