حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۷۷۹: نامه ات خواندم و می بایدم افشان کردن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نامه ات خواندم و می بایدم افشان کردن قطره ای چند سرشک از مژه غلتان کردن بعد ازین شکوه کنم پیشه که معلومم شد در دلت کرده اثر، شکوهٔ هجران کردن زده ای طعنه به حالم که چرا صبرت نیست؟ هجر را صبر نیارد به دل آسان کردن گفته ای پیر شدی دل ز جوانان برگیر کافر عشق محال است مسلمان کردن داده ای بیم من از غمزه که خونت هدر است نرخ جان کس نتواند چو من ارزان کردن داده ای پند که باید ز کسان راز نهفت غم دل را نتوانم ز تو پنهان کردن گفته ای در غم ما ترک مراد خود کن تو و بخشایش بی حد، من و عصیان کردن کرده ای منع که دیدارپرستی کفر است عاشق از عشق محال است پشیمان کردن گفته ای وصل محال است، تمنا چه کنی؟ چه کنم؟ ترک تمنای تو نتوان کردن کردهای امر که دامان ورع پاک بشوی از جگر خون شدن و از مژه طوفان کردن گفته بودی که چه خواهد دلت ای سرگردان؟ گرد سر گردمت، آن طره پریشان کردن تو و آن جلو هٔ مستانهٔ نظاره فریب من و جان در سر آن سرو خرامان کردن من به خونین جگری جان و دل از کف دادن تو به جادونگهی غارت ایمان کردن این جواب غزل خواجه سنایی ست حزین خواهد ین تازه غزل، ناز به دیوان کردن حزین لاهیجی