حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۵۲۸: خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
خمش زخوی تو عاشق بود زبانش و لرزد چو شمع شعله کشد مغز استخوانش و لرزد ز دورباش تو دارم نگه به دامن مژگان چو بلبلی که خورد صرصر آشیانش و لرزد غبار دامن ناز تو را چو سرمه ز عزّت صبا ز دیده برد آستین فشانش و لرزد به گلشنی که به آن حسن لاله رنگ خرامی خجل شود ز رخت شاخ ارغوانش و لرزد خزان هجر فسرده ست در گلو نفسم را زبان خامه کند شرح داستانش و لرزد ز بیم نازکی خوی یار نوسفر من جرس فروشکند در گلو فغانش و لرزد به احترام، نماید عبیر، چاک گریبان نسیم پیرهن از گرد کاروانش و لرزد غرور ناز نکویان نداشته ست حریفی به زور عجز گرفته ست دل عنانش و لرزد چو مفلسی که فتد گنج شایگان به کف او نهفته است دلم، داغ بیکرانش و لرزد حزین لاهیجی