حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۲۹۷: سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
سحر ز هاتف میخانه ام سروش آمد که بایدت به در پیر می فروش آمد به جان چو خدمت میخانه راکمر بستم سرم ز مستی آسودگی به هوش آمد چو ره به گشت گلستان وحدتم دادند نوای بلبل و زاغم، یکی به گوش آمد به پای مغبچه گر جان دهم غریب مدان که خون مشرب یک رنگیم به جوش آمد برآور از قفس ای بلبل خزان زده سر که فصل گل شد و ایام عیش و نوش آمد دگر خموش نشستن به خانه، بی دردیست که قمری از سر هر شاخ در خروش آمد سرم به قیصر و خاقان فرو نمی آید از آن زمان که سبوی میم به دوش آمد کسی زبان نتواند به راز غیب گشود جرس به قافلهٔ اهل دل خموش آمد به دست پیر خرابات توبه کرده حزین که مست از در میخانه خرقه پوش آمد حزین لاهیجی