حزین لاهیجی
غزلیات
شمارهٔ ۱۷۸: صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
صبح را لمعهٔ نور از ید بیضای دل است آتش طور، فروغ رخ موسای دل است چهره، حوران بهشتی عبث آراسته اند چشم صاحب نظران محو تماشای دل است پای هشیار نه، ای پیک خیال رخ دوست سینه تا دیده، پر از باده ی مینای دل است قطرهٔ اشک مرا ای گل تر خوار مبین این گرانمایه گهر، زاده ی دریای دل است چه عجب گر شنوی بوی کباب از سخنم نفسم سوختهٔ آتش سودای دل است در خرابات خم بادهٔ پر زور یکیست مستی نه فلک از ساغر صهبای دل است غیر مجمر نکند جای دگر، گرم سپند سینه ی سوختگان، منزل و مأوای دل است خبر از لیلی سرگشته ی خود باز نیافت سالها شدکه جنون بادیه پیمای دل است زاب حیوان غمت ، زندهٔ جاوید شدیم کمترین معجزهٔ عشق تو احیای دل است می شناسد همه کس طرز نوای تو حزین دم جان بخش زدن کار مسیحای دل است حزین لاهیجی