حزین لاهیجی
صفیر دل
بخش ۳ - نیایش سرور عرش مسیر، نخستین نقش تقدیر، وسیلهٔ کارگاه ایجاد رابطهٔ مبدأ و معاد سلام الله علیه و علی آله الامجاد: دل و دیده ها فرش در راه کیست
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل و دیده ها فرش در راه کیست؟ جبین ها زمین سای درگاه کیست؟ بلند از که شد رایت سروری؟ که بخشید عزت به پیغمبری؟ فروزندهٔ بدر عرفان کِه شد؟ فزایندهٔ قدر انسان کِه شد؟ به نوع بشر سرفرازی کِه داد کف خاک را بی نیازی که داد؟ ز فیض که این مشت گِل جان گرفت؟ فروغ از کِه، رخسار ایمان گرفت؟ فلک چاکرِ لامکان پایه کیست؟ قدم بر فلک سای بی سایه کیست؟ کِه پا بر سر ماه و خورشید زد؟ که بر سیم و زر، سکّه جاوید زد؟ دوان در رکاب که جبریل رفت؟ که حکمش به تورات و انجیل رفت؟ می معرف دردی جام کیست؟ دل عارفان زنده از نام کیست؟ زمین مسکن آسمان آستان فروغ زمین، قبلهٔ راستان خدا را بود در نیابت امین کفیٰ حجهٔ الله فی العالمین محمّد سرافراز خیل رُسُل امان البرایا، دلیل السُّبل امام الهدی اشرف المصطفین مغیث الوری، ملجا الخافقین سر و سرور یکه تازان عشق بلند افسر سرفرازان عشق شفاعت گر جوق بی حاصلان حلاوت ده ذوق صاحبدلان سبیل گدایان او سلسبیل جنیبت کش موکبش جبرئیل ز کامل عیاران حق اکملی بزرگی بر او آیت مُنزلی ز حکمت به هر نکته اش داستان به لب ناسخ نسخهٔ باستان عیان کرده، پوشیده اسرار را ز رخ پرده برداشت انوار را شد از مهر ختم نبوت عیان که بعد از عیان نیست جای بیان به این جلوه بگشای چشم دلی ببین پایه اش را اگر مقبلی شد از شأن او شوکت کفر پَست به میلاد او قصر کسری شکست صبا همدم غنچه اش تا شده پرد رنگ گلنارِ آتشکده زند بحر رحمت چو موج ظهور شود خشک دریاچهٔ تلخ و شور نیارد سر از تیغ او خصم تافت یک انگشت او فرق مه را شکافت به عهدش عبادت روایی گرفت جبین صنم جبهه سایی گرفت دل قدسیان است مجنون وشش بود ناقهٔ عشق محمل کشش به بزم ازل محرم راز، اوست به روی دو عالم، درِ باز اوست کلید دلِ تنگِ هر بسته کار در رحمت خاص پروردگار چه خرّم بهاری ست با آب و رنگ گل داغ عشقش به دلهای تنگ چه دولتسرایی ست جنّت اساس ازو مخزن سینه ی حق شناس چه نعمت کزو قسمت خاک نیست چه رفعت کزو خاص افلاک نیست؟ به معراج بخشد فلک را عروج بلند آسمانیست ذات البروج سپاس و سلامی سزاوار او بر او باد و بر آل اطهار او بر اصحاب و بر پیروانش همه به یاران روشن روانش همه عرق ریز شرم است کلکت حزین بضاعت نداری خموشی گزین تهیدست حیران چه سامان دهد؟ درین عرصه یکران کِه جولان دهد؟ درودی سزایش نداری به یاد زمین ادب بایدت بوسه داد حزین لاهیجی