بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۸۰۷: درتن ویرانه بیسعی قناعت وانشد جایی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
درتن ویرانه بی سعی قناعت وانشد جایی به دامن پاکشیدم یافتم آغوش صحرایی به سعی خویش می نازم که بااین نارساییها شدم خاک و رساندم دست تا نقش کف پایی نمی باشد پریشان بالی نظاره شبنم را به دیوان تحیر نیست بر هم خورده اجزایی دلت مرد از سخن سازی در عزم خموشی زن که جز ضبط نفس اینجا نمی باشد مسیحایی درین دریا نگاهی آب ده سامان مستی کن که دارد هر حیا جامی و هر قطره مینایی نفس سرمایهٔ این چار سوییم ای هوس شرمی بضاعتها پر افشانی ست کو سودی چه سو دایی ز خواب غفلت هستی که تعبیر عدم دارد توان بیدار گردیدن اگر برخود زنی پایی ز یادت رفته است افسانهٔ بزم ازل ورنه نمی باشد جز افسون سخن پنهان و پیدایی جهانی صید حیرت بود هر جا چشم واکردم ندیدم چون گشاد بال مژگان چنگ گیرایی به درد بی نگاهی درهم افشردست مژگانم خرامی تا رساند حیرت آغوش پهنایی ندانم فرش تسیلم سر راه که ام بیدل به دامن گردی از خود داشتم افشانده م جایی بیدل دهلوی