بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۸۷: به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هستی از گداز انفعالم نیست تسکینی جبین هم کاشکی می داشت چون مژگان عرق چینی به تدبیری دگر ممکن مدان جمعیت بالم براین اجزا مگر شیرازه گردد چنگ شاهینی چو اشک از ننگ خود داری چسان آیم برون یارب هنوزم یکمژه بر هم نیفشردست تمکینی در این محفل رگ یاقوت دارد نبض ایجادم مژه واکرده ام اما به روی خواب سنگینی ادا فهم چراغان خمو شم کس نشد ورنه تحیر داشت چون طاووس چشمکهای رنگینی از این آیینه سازیهاکه دارد فطرت ، اسکندر گرفتم چیده باشد خجلت تمثال خودبینی به عبرت آب ده چشم هوس از سیر این محفل که اشکی چند بر مژگان تر بسته ست آیینی دماع بی نیازان ناز وحشت بر نمی دارد مدان جز ننگ آزادی که گیرد دامنت چینی غبار دشت امکان را مکن تکلیف آسودن ز خود برده ست خلقی را هوای خانهٔ زینی ز رنگ سایهٔ من بوی چندین نافه می بالد ختن پرورد نازم در خیال زلف مشکینی مژه نگشوده چندین رنگم از خود می برد بیدل رگ گل بستر نازی پر طاووس بالینی بیدل دهلوی