بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۵۸: شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی در دست فتنه دادند جام شراب نیمی موج خجالت سرو پیداست از لب جو کز شرم قامت او گردیده آب نیمی گیرم لبت نگردد بی پرده در تکلم از شوخی تبسم واکن نقاب نیمی زان ابر خط که دارد طرف بهار حسنت خورشید پنجهٔ ناز زد در خضاب نیمی پاک است دفتر ما کز برق ناکسیها باقی نمی توان یافت از صد حساب نیمی سرمایه یکنفس عمر آنهم به باد دادیم درکسب حرص نیمی ، در خورد و خواب نیمی قانع به جام وهمیم از بزم نیستی کاش قسمت کنند بر ما از یک حباب نیمی عمریست آهم از دل مانند دود مجمر در آتش است نیمی در پیچ و تاب نیمی آن لاله ام درین باغ کز درد بیدماغی تا یک قدح ستانم کردم کباب نیمی در دعوی کمالات صد نسخه لاف فضلم اما نی ام به معنی در هیچ باب نیمی موی سفیدگل کرد آمادهٔ فنا باش یعنی سواد این شهر برده ست آب نیمی بیدل نشاط این بزم از بسکه ناتمامی است چرخ از هلال دارد جام شراب نیمی بیدل دهلوی