بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۷۰۰: دلدار قدح برکف، ما مرده ز مخموری
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دلدار قدح برکف ، ما مرده ز مخموری آه از ستم غفلت ، فریاد ز مهجوری سرمایهٔ آگاهی گر آینه داریهاست در ما و تو چیزی نیست نزدیکتر از دوری از نسخهٔ ما و من تحقیق چه خواندکس تا نام و نفس باقیست آیینه و بی نوری زبن یک دو نفس هستی صد سنگ به دل بستم ویرانه قیامت چید بر خوابش ز معموری تا چند ببالد کس چون آبله خون در دل از پوست برون آورد ما را غم مستوری رفع مرض غفلت از خلق چه امکانست خورشید هم اینجا نیست بی علت شب کوری بیقدری نعمت چیست آسانی تحصیلش گر حرص عسل خواهد پیش آی به زنبوری در مشرب کمظرفان بیمغزی فطرت بود پرکرد صدا آخر پیمانهٔ منصوری هرکارکه پیش آید انگارکه من کردم زین بیش مجو طاقت در عالم معذوری در دانه کشی مردیم چون مور ز حرص آخر در خاک سیه بردیم هنگامهٔ مزدوری ملکی ست شکست دل از ساز وفا مگسل مو چین دگر دارد در کاسهٔ فغفوری همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت ما غفلت و او فطرت ، ما ظلمتی او نوری بیدل دهلوی