بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۵۰: بر اوج بینیازی اگر وارسیدهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بر اوج بی نیازی اگر وارسیده ای تا سر به پشت پا نرسد نارسیده ای ای نردبان طراز خمستان اعتبار چون نشئه تا دماغ به صد جا رسیده ای این ما و من ترانهٔ هر نارسیده نیست حرفت ز منزلیست که گویا رسیده ای کو منزل و چه جاده خیالی دگر ببند ای میوهٔ رسیده به خود وارسیده ای فهمیدنی ست نشو نمای تنزلت یعنی چو موی سر به ته پا رسیده ای واماندنی شد آبلهٔ پای همتت پنداشتی به اوج ثریا رسیده ای در علم مطلق این همه چون و چرا نبود ای معنی یقین به چه انشا رسیده ای داغیم ازین فسون که درین حیرت انجمن با ما رسیده ای تو و تنها رسیده ای خلقی به جلوهٔ تو تماشایی خود است گویا ز سیر آینهٔ ما رسیده ای فکر شکست توبهٔ ما نیست آنقدر مینا تو هم ز عالم خارا رسیده ای هرجا رسی همین عملت حاصلست و بس امروز فرض کن که به فردا رسیده ای ای کاروان واهمهٔ غربت و وطن زان کشورت که راند که اینجا رسیده ای بیدل ز پهلوی چه کمالست دعویت مضمونکی به خاطر عنقا رسیده ای بیدل دهلوی