بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۴۹: کجا خلوت و انجمن دیدهای
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
کجا خلوت و انجمن دیده ای تو شمعی همین سوختن دیده ای ز رنگی که جز داغش آیینه نیست چو طاووس خود را چمن دیده ای به وهم حسد باختی نور دل چراغی ندیدی لگن دیده ای که صیقل زد آیینهٔ عبرتت که او بودی امروز و من دیده ای جنون بر شعورت نخندد چرا که گم کرده را یافتن دیده ای به عمر تلف کرده حسرت چه سود زمین بر زمین ریختن دیده ای به ترکیب پیری چه دل بستن است خم طاقهای کهن دیده ای زمرگ کسانت چه عبرت چه شرم چو نباش عرض کفن دیده ای اقامت تصورکن و آب شو گر از خانه بیرون شدن دیده ای ز اسباب ، خاشاک بر دل مچین اگر زحمت رُفتن دیده ای به در زن چو موج از کنار محیط که رنج سفر در وطن دیده ای کسی داغ عبرت مبادا چو شمع ز رفتن مگو آمدن دیده ای سحر خوانده ای گرد آشفته را حیاکن که بر خویشتن دیده ای به صبح قیامت مبر دستگاه چو بیدل نفس را سخن دیده ای بیدل دهلوی