بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۶۱۴: غبار خط زلعل او به رنگی سر برآورده
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غبار خط زلعل او به رنگی سر برآورده که پنداری پر طوطی سر از شکر برآورده برون آورد چندین نقش دلکش خامهٔ قدرت به آن رنگی که دارد عارضش کمتر برآورده به یاد شمع رخسارش نگاه حسرت آلودم به هر مژگان زدن پروانه واری پر بر آورده چسان در پرده دارم حسرت طفلی که نیرنگش تامل تا نفس دزدد سرشکم سر بر آورده ندارم بر جهان رنگ دام آرزو چیدن که پروازم چو بوی گل ز بال و پر بر آورده ز تشویش توانایی برون آ کز هلال اینجا فلک هم استخوان از پهلوی لاغر برآورده چه سازد بوی گل گر نشنوی از سازش آهنگی ضعیفی آه ما را هر نفس بر در برآورده به وضع فقر قانع بودن اقبال غنا دارد یتیمی گرد ادبار از دل گوهر برآورده تو هم از ناتوانی فرش سنجابی مهیا کن چو آتش کز شکست رنگ خود بستر برآورده به سامان غنا می نازم از اقبال تنهایی دل جمعم به رنگ خوشه یک لشکر برآورده به طعن اهل دل معذور باید داشت زاهد را چه سازد طبع انسانی که چرخش خر برآورده چه جای خسّت مردم که گل هم درگلستانها به صد چاک جگر از کیسه مشتی زر برآورده تغافل را ز امداد کسان برگ قناعت کن مروت عمرها شد رخت ازین کشور برآورده حباب پوچ هم بیدل تخیل ساغرست اینجا سر بی مغز ما را صاحب افسر برآورده بیدل دهلوی