بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۵۲: ببینم تاکیام آرد جنون زین دامگه بیرون
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ببینم تاکی ام آرد جنون زین دامگه بیرون پری افشانده ام در رنگ یعنی می تپم در خون بقدر هستی از بی اختیاری ساختم اما به ذوق دانه و آب از قفس نتوان شدن ممنون جنون عالم ازگرد سحر بی پرده است اینجا بقدر داغ اختر پنبه سامان می کند گردون تو و من عالمی را از حقیقت بیخبر دارد زمانی گر نفس دزدی عبارت نیست جز مضمون گشاد دل به آغوش تعلقها نمی سازد چو صحرا وسعتم افکنده است از خانمان بیرون جهانی را شهید بی نیازی کرده ام اما طرب خونی ندارد تاکنم رخت هوس گلگون چه امکانست سیل مرگ گرد حرص بنشاند نرفت آخر به زیر خاک هم گنج از کف قارون به خود صد عقده بستم تا به آزادی علم گشتم به چندین سکته چون نی مصرعی را کرده ام موزون به بزم کبریا ما را چه امکانست پیدایی مثال خاک نتوان دید در آیینهٔ گردون سواد آگهی گر دیدهٔ هوشت کند روشن به زیر خیمهٔ لیلی رو از موی سر مجنون مباش ایمن ز لعل جانگداز گلرخان بیدل بلای جان بود چون با هم آمیزد می و افیون بیدل دهلوی