بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۴۰: گلی که کس نشد آیینهاش مقابل او من
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گلی که کس نشد آیینه اش مقابل او من دری که بست و گشادش گم است سایل او من چو یأس دادرس سعی نارسای جهانم دلی که زورق طاقت شکست ساحل او من در این تپشکده بی اختیار سعی وفایم غمش به هر که کشد تیغ ، بال بسمل او من کجا برم غم نیرنگ داغهای محبت که شمع بود دل و سوختم به محفل او من به سایه دوری خورشید بست داغ ندامت چرا غبار خودم گر نرفتم از دل او من به عالمی که وفا تخم آرزوی تو کارد دل است مزرع و آتش دمیده حاصل او من کسی که برد به خاک آرزوی جوهر تیغت به خون تپیدم و رستم چو سبزه از گل او من غبار تربت مجنون به این نواست پرافشان که رفت لیلی و دارم سراغ محمل او من رهاکنید سخن سازی جهان فضولی خجالت است که گوید زبان قایل او من ز خود چه پرده گشایم جز او دگر چه نمایم حق است آینهٔ او، خیال باطل او من به جود و مهر، عطای سپهرکار ندارم کریم مطلق من او، گدای بیدل او من بیدل دهلوی