بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۵۰۱: ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامانکن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ز پابوسش بهار عشرت جاوید سامان کن چمن تا در برت غلتد حنایی را گریبان کن اثر پروردهٔ یاد نگاه اوست اجزایم ز خاکم سرمه کش در دیده و عریان غزالان کن به تمثال حباب از بحر تا کی منفعل باشی دویی تا محو گردد خانهٔ آیینه ویران کن درین گلشن که بال افشانی رنگست بنیادش توهم آشیانی در نوای عندلیبان کن غبارت چون سحر در بال عنقا آشیان دارد به ذوق امتحان رنگی اگر داری پر افشان کن به شور ما و من تا چند جوشد شوخی موجت دمی در جیب خاموشی نفس دزیده توفان کن صفای عافیت تشویش صیقل برنمی دارد اگر آسودگی خواهی چو سنگ آیینه پنهان کن تحیر می زند موج از غبار عرصهٔ امکان نم اشکی اگر در لغزش آیی ناز جولان کن شکوه همتت آیینه در ضبط نفس دارد هوا را گر مسخر کرده ای تخت سلیمان کن ندارد قدردانی جز ندامت کوشش همت به دست سوده چندی خدمت طبع پشیمان کن بهار هستی ، انداز پر طاووس می خواهد به یک مژگان گشودن سیر چندین چشم حیران کن چو صبح از صنعت وارستگی غافل مشو بیدل به چین دامنی طرح شکست رنگ امکان کن بیدل دهلوی