بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۹۵: به تماشای این چمن در مژگان فراز کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به تماشای این چمن در مژگان فراز کن ز خمستان عافیت قدحی گیر و ناز کن مشکن جام آبرو به تپشهای آرزو عرق احتیاج را می مینای راز کن مپسند آنقدر ستم که به خست شوی علم گره دست و دل ز هم مژه بگشا و باز کن به چه افسانه مایلی که ز تحقیق غافلی تو تماشا مقابلی ز خیال احترازکن نه ظهوری ست نی خفا نه بقایی ست نی فنا به تخیل حقیقتی که نداری مجاز کن چو غبار شکسته در سر راهت نشسته ام قدمی برزمین گذار و مرا سرفرازکن به ادای تکلمی ، به فسون تبسمی شکری را قوام ده ، نمکی راگدازکن عطش حرص یکقلم زجهان برده رنگ نم همه خاکست آب هم به تیمم نمازکن نکند رشته کوتهی ، اگر از عقده وارهی سرت از آرزو تهی ، چه شود پا درازکن ز فسردن چو بگذری سوی آیینهٔ پری دل سنگین گداز و کارگه شیشه ساز کن بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی نفسی چند حرص را ز طلب بی نیاز کن بیدل دهلوی