بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۸۸: اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
اگر حسرت پرستی خدمت ترک تمنا کن ز مطلب هر چه گم کردد درین آیینه پیدا کن ز خود نگذشته ای از محمل لیلی چه می پرسی غبارت باقی است آرایش دامان صحرا کن تجلی از دل هر ذره شور چشمکی دارد گره درکار بینایی میفکن دیده ای و اکن محیط بی نیازی در کنار عجز می جوشد تو ای موج از شکست خویش غواصی مهیا کن درین محفل که چشم او ادب ساز حیا باشد به رفع خجلتت قلقل ز سنگ سرمه مینا کن درین ویرانه تا کی خواهی احرام هوس بستن جهان جایی ندارد گر توانی در دلی جا کن به فکر نیستی خون خوردن و چیزی نفهمیدن سری دزدیده ای در جیب حل این معماکن بهار بسملی داری ز سیر خود مشو غافل تپیدن گر به حیرت زدگلی دیگر تماشاکن اثر پردازی تمثال تشویشی نمی خواهد به یک آیینه دیدن چاره معدومی ماکن ز ساز پرفشانیها عرق می خواهد افسردن غبار ساحلم را ای حیا بگداز و دریاکن کنار عرصهٔ سامان تماشا بیشتر دارد ز باغ رنگ و بو بیرون نشین و سیر گلها کن در اینجاگرم نتوان یافت جای هیچکس بیدل سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن بیدل دهلوی