بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۶۸: غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
غنیمت گیر چون آیینه محو شان خود بودن جهانی را تماشا کردن و حیران خود بودن چه صحرا و چه گلشن گر تأمل رهبرت گردد سلامت نیست غیر از پای در دامان خود بودن ز تشویش دو عالم چشم زخم آزاد می باشد ته یک پیرهن از پیکر عریان خود بودن دو دم شغل معاصی انتظار رحمتی دارد که باید تا ابد شرمندهٔ احسان خود بودن تو محرم نشئهٔ فرصت شناسی نیستی ورنه به صد فردوس دارد ناز در زندان خود بودن خیال سدره و طوبی نیاز طاق نسیان کن. نگاهی بایدت در سایهٔ مژگان خود بودن رضای خاطر فرصت ضرور افتاده است اینجا به هر تقدیر باید خادم مهمان خود بودن کمان قبضهٔ اسرار یکتایی به زه دارد مقیم گوشهٔ تحقیق در میدان خود بودن یقین را شبهه دیدی آگهی را جهل فهمیدی خدایی داد از کف منکر فرمان خود بودن وجوب آینه خود نیز جز پیش تو نگذارد زمانی گر توانی محرم امکان خود بودن به گرد خویش می گردد سپهر و نازها دارد که تا هستی ست می باید همین قربان خود بودن تبسم واری از اخلاق می خواهد وفا بیدل نمک دارد همین مقدار شور خوان خود بودن بیدل دهلوی