بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۶۵: رساند عمر به جایی دل از وفا کندن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
رساند عمر به جایی دل از وفا کندن که کس نگین نتواند به نام ما کندن ز دست عجز بلندی چه ممکن است اینجا مخواه از آبله دندان پشت پا کندن اگر به ناله کنی چارهٔ گرانی دل هزارکوه توانی به یک صدا کندن به جا نکنی نشود کام مدعا شیرین زمین مرقد فرهاد تا کجا کندن چو بخت نیست به اقبالت اشتلم چه بلاست ز رشک سایه نباید پر هما کندن جهان چو شمع فرو می رود به خاک سیاه به سر فتاده هواهای زیر پا کندن قد دو تا به کجا می بری تأمل کن عصا به پیش گرفته ست جابه جا کندن چو صبح شهرت موهوم جز خجالت نیست نگین به خنده ده از نقش بر هواکندن گشود تکمه به پیراهن حیا مپسند قیامت است دل از بند آن قباکندن به وهم نشو و نما نخل های این گلشن رسانده اند به گردون ز بیخها کندن فتادکشمکشی چند درکمین نفس خوش است گر کند این ریشه را رسا کندن تلاش رزق به تهدیدکم نشد بیدل فزود تیزی دندان آسیا کندن بیدل دهلوی