بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۴۲: روانی نیست محو جلوه را بیآبگردیدن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
روانی نیست محو جلوه را بی آب گردیدن سزدکز اشک آموزد نگاه ما خرامیدن به داد حسرت دل کس نمی پردازد ای بلبل چوگل می باید اینجا از شکست رنگ نالیدن فسردن چند، از خود بگذر و سامان توفان کن قیامت نغمه ای حیفست سر در تار دزدیدن که می داند کجا رفتند گلچینان دیدارت هم از خورشید می باید سراغ سایه پرسیدن برو زاهد که هرکس مقصدی دارد دربن وادی تو و صد سبحه جولانی و من یک اشک لغزیدن درین غفلت سرا عرفان ما هم تازگی دارد سرا پا مغز دانش گشتن و چیزی نفهمدن نظر بر بندو می کن سیر امن آباد همواری بلند و پست یکسان می نماید چشم پوشیدن زخواب عافیت چون موج گوهر نیستم غافل بهم می آورد مژگان من بر خوبش پیچیدن چو فطرت ناقص افتد حرف بطلان است کوششها شرر هم در هوا دارد زمین دانه پاشیدن اگر فرصت نقاب از چهرهٔ تحقیق بردارد شرارکاغذ ما و هزار آیینه خندیدن گشاد بال طاووسیم از عبرت چه می پرسی شکست بیضهٔ ما داشت چندین چشم مالیدن صفای دل بهار جلوهٔ معشوق شد بیدل طلسم ناز کرد آیینه را بیرنگ گردیدن بیدل دهلوی