بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۲۷: آگهی تا کی کند روشن چراغ خویشتن
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
آگهی تا کی کند روشن چراغ خویشتن عالمی را کشت اینجا در سراغ خویشتن رفت ایامی که غیر از نشئه ام در سر نبود می خورم چون سنگ اکنون بر دماغ خویشتن همچو شمع کشته دارم با همه افسردگی اینقدر آتش که می سوزم به داغ خویشتن پا زدم از فهم هستی بر بهشت عافیت سیر خویش افکند بیرونم ز باغ خویشتن روشنان هم ظلمت آباد شعور هستی اند نیست تا خورشید جز پای چراغ خویشتن این بیابان هر چه دارد حایل تحقیق نیست گر نپوشد چشم ما گرد سراغ خویشتن تا گره از دانه وا شد ریشه ها پرواز کرد کس چه سازد دل نمی خواهد فراغ خویشتن هر چه گل کرد از بساط خاک هم در خاک ریخت بادهٔ ما ماند حیران ایاغ خوبشتن محرمی پیدا نشد بیدل به فهم راز دل ساخت آخر بوی این گل با دماغ خویشتن بیدل دهلوی