بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۴۰۱: گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
گشاد چشمی نشد نصیبم به سیر نیرنگ این دبستان نگه به حیرت گداخت اما نکرد روشن سواد مژگان نمی توان گشت شمع بزمت مگر به هستی زنیم آتش چه طاقت آیینهٔ تو بودن ازین که داریم چشم حیران خرد کمند هوس شکار است ، ورنه در چشم شوق مجنون بجز غبار خیال لیلی کجاست آهو درین بیابان عدم به این بی نشانی رنگ گلشنی داشت کز هوایش چو بال طاووس هر چه دیدم ز بیضه اش داشت گل به دامان خیال آشفتگی تحمل اگر شود صرف یک تأمل دل غباری و صد چمن گل ، نگاه موری و صد چراغان به کشت بیحاصلی که خاکش نمی توان جز به باد دادن هوس چه مقدارکرد خرمن تبسم کندم از لب نان حصول ظرفت نه اوج عزت نه لاف فضل و نه عرض شوکت گرفتم ای مور پر بر آری کجاست کیف کف سلیمان رگ تخیل سوار گردن نم فشردن متاع دامن چو ابر تا کی بلند رفتن عرق کن و این غبار بنشان هوای لعلش کراست بیدل که با چنان قرب و همکناری به بوسه گاه بیاض گردن زدور لب می گزد گریبان بیدل دهلوی