بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۹۵: بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بعد مردن از غبارم کیست تا یابد نشان نقش پای موج هم با موج می باشد روان خامشی مهری ست بر طومار عرض مدعا همچو شمع کشته دارم داغ بر روی زبان خاک گردیدن حصول صد گهر جمعیت است کاش موج من ز ساحل برنگرداند عنان کو خموشی تا نفس تمکین دل انشا کند گوهر است اما اگر پیچد به خویش این ریسمان نیست غیر از احتیاط آگهی دشواربم زیرکوه از بار مژگان همچو خواب پاسبان تن به سختی داده را آفت گوارا می شود نیست دشواری دم شمشیر خوردن از فسان در فضای شعله خاکستر هم از خود می رود عالمی در جستجوی بی نشان شد بی نشان غفلت ساز امل را چاره نتوان یافتن ما به فکر آشیانیم و نفسها پرفشان گرمیی در مجمر هنگامهٔ آفاق نپست آتش این کاروانها رفت پیش از کاروان زینهمه نقشی که توفان دارد از آیینه ات گر بجویی غیر حیرت نیست چیزی در میان چون گهر اشک دبستان پرور حیرانی ام تا قیامت درس طفل ما نمی گردد روان همچو هستی در عدم هم مشکلست آزادگی مدعا پرواز اگر باشد قفس گیر آشیان خانهٔ نیرنگ هستی حسرت اسبابست و بس روزن بام و در از خمیازه می بندد گمان با همه پرواز شوق از ما زمینگیری نرفت جز به حیرت بر نمی آید نگاه ناتوان بسکه بار زندگی بیدل به پیری می کشم موی من از سخت جانی برد رنگ ستخوان بیدل دهلوی