بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۸۷: عمریست بهصحرای طلب عجز دراییم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
عمری ست به صحرای طلب عجز دراییم چون اشک روانیم و همان آبله پاییم از حیرت قانون نفس هیچ مپرسید در رشتهٔ سازی که نداریم صداییم تحقیق در آیینهٔ ما شبهه فروش ست از بسکه سرابیم چنین دور نماییم چون نخل علاج هوس ما نتوان کرد چندانکه رود پای به گل سر به هواییم بی ساز دویی جلوهٔ تحقیق نهان بود امروز در آیینه نمودند که ماییم از خویش برون نیست چو گردون سفر ما سرگشتهٔ شوقیم مپرسید کجاییم وسعتکدهٔ عالم حیرت اگر این است از خانهٔ آیینه محال است بر آییم شور دو جهان آینه دار نفس ماست نی فتنه نه توفان نه قیامت ، چه بلاییم پرواز سعادت چقدر سر خوش نازست عالم قفس ظلمت و ما بال هماییم دریا نتوان در گره قطره نمودن ای ساده دلان ما هم از این آینه هاییم بیدل به نشانی ز یقین راه نبردیم شرمنده تر از کجروی تیر خطاییم بیدل دهلوی