بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۸۵: چون کاغذ آتشزده مهمان بقاییم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون کاغذ آتش زده مهمان بقاییم طاووس پر افشان چمنزار فناییم هر چند به سامان اثر بی سر و پاییم چون سبحه همان سر به کف دست دعاییم شوخی سر و برگ چمن آرایی ما نیست یکسر چو عرق جوهر ایجاد حیاییم واماندهٔ عجزیم سر و برگ طلب کو چون آبلهٔ پا همه تن آبله پاییم کم نیست اگر گوش دلیل خبر ماست از دیدن ما چشم ببندید صداییم آیینهٔ تحقیق مقابل نپسندد تا محرم آغوش خودیم از تو جداییم بی سعی جنون راه به مقصد نتوان برد بگذار که یک آبله از پوست برآییم کو ساز نگاهی که به یک سیر گریبان دلدار نقابی که ندارد نگشاییم فرداست که یکتایی ما نیز خیال است امروزکه در سجده دوتاییم ، دوتاییم آیینهٔ اسرار غنا پردهٔ خاکست تا سرمه نگشتن همه آوازگداییم پیش که درّد هوش گریبان تحیر دل منتظر فرصت و فرصت همه ماییم در دشت توهم جهتی نیست معین ما را چه ضرور است بدانیم کجاییم بر طبع شرر خفّت فرصت نتوان بست در طینت ما سوخت دماغی که بناییم بیدل به تکلف اثری صرف نفس کن عمریست تهی کاسه تر از دست دعاییم بیدل دهلوی