بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۷۸: نه لفظ از پرده میجوشد نه معنی میدهد رویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
نه لفظ از پرده می جوشد نه معنی می دهد رویم همان یک رفتن دل می کند گرد آنچه می گویم مپرس ازمزرع بیحاصل نشو و نمای من چو تخم اشک می کارم گداز ناله می رویم به چندین ناز خونم می چکد در پردهٔ حسرت تغافل بسملم یعنی شهید تیغ ابرویم ندارم از هجوم ناتوانی رنگ گرداندن به رنگ سایه گر آتش نهی در زیر پهلویم ز بس شخص نمودم آب شد از شرم پیدایی عرق می چینم از آیینه گر تمثال می جویم تو فرصت وانما تا من کنم تدبیر آرایش به رنگ دود شمع از شانه دارد شرم گیسویم به جا وامانده ام چون شمع لیک از ننگ افسردن به دوش شعله محمل می کشد عجز تک و پویم نی ام گوهر که هر یکقطره آبم بگذرد از سر اگرتوفان مدّ چون موج بوسد پای زانویم غرور هستی ام با تیغ نازش بر نمی آید به این گردن که می بینی به صد باریکی مویم ز عدل ناتوانی ناله را با کوه می سنجم درین بازار سنگ کم نمی گردد ترازویم چو شبنم تا درین گلزار عبرت چشم وا کردم حیا غیر از عرق رنگی دگر نگذاشت بر رویم نگردی غافل از فیض سواد معنی ام بیدل تماشا بر سحر می خندد ازگلهای شببویم بیدل دهلوی