بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۷۶: به هر جا رفتهام از خویشتن راه تو میپویم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به هر جا رفته ام از خویشتن راه تو می پویم اگر نزدیک اگر دورم غبار آن سرکویم هوای ناوکی دارم که هر جاگل کند یادش ببالد استخوان مانند شاخ گل به پهلویم به مضراب خیالی می کند توفان خروش من زبان رشتهٔ سازم نمی دانم چه می گویم به گردون گر رسم از سجدهٔ شوقت نی ام غافل چو ماه نو جبینی خفته در محراب ابرویم دوتا شد پیکر و آهی نبالید از مزاج من نوا در سرمه خوابانیده تر از چنگ گیسویم نشاند آخر وداع فرصتم در خاک نومیدی غباری از تپش واماندهٔ جولان آهویم تحیر خون شد از نیرنگ سحرآمیزی الفت که من تمثال خود می بینم و آیینهٔ اویم به تکلیف بهارم می دهی زحمت نمی دانی به جای گل دل خون گشته ای دارم که می بویم تمیز رنگ حالم دقت بسیار می خواهد که من از ناتوانی در نظرها رستن مویم چو شمعم گر به این رنگست شرم ساز پیمایی عرق گل می کنم چندان که رنگ خویش می شویم چو آن مویی که آرد در تصور کلک نقاشش هنوز از ناتوانیها به پهلو نیست پهلویم به ضبط خود چه پردازد غبار ناتوان من نسیم کویش از خود رفتنی می آورد سویم چنان محو تماشای گریبان خودم بیدل که پندارم خیال او سری دارد به زانویم بیدل دهلوی