بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۷۳: بی شبهه نیست هستی از بسکه ناتوانیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
بی شبهه نیست هستی از بسکه ناتوانیم یا نقش آن تبسم یا موی آن میانیم نی منزلی معین نی جاده ای مبرهن عمریست چون مه و سال بی مدعا روانیم تحقیق ما محالست فهمیدن انفعالست دیگر بگو چه حالست فریاد بی زبانیم افسانهٔ من و ما نشنیدن است اولی تا پنبه نیست پیدا بر گوش خود گرانیم زین جنسهاکه چون صبح غیر از نفس ندارد چیدن چه احتمالست بر چیدن دکانیم منع عروج مقصد پیچ وخم نفسهاست از خود بر آمدن کو حیران نردبانیم قید خیال هستی افسون نارسایی ست پرنیست ورنه یک سر بیرون آشیانیم در خاک تیره بوده است هنگامهٔ تعین از یک چراغ خاموش صد انجمن عیانیم تحقیق نارسایان چندین قیاس دارد حرف نگفته ای را صد رنگ ترجمانیم یادی ز نقش پاکن بر بیش و کم حیاکن ما را به خود رها کن تخفیف امتحانیم دردا که جوهر چشم از فهم ما نهان ماند نامحرم زمینیم هر چند آسمانیم گلشن هوا ندارد صحرا فضا ندارد امید جا ندارد دامن کجا فشانیم با خود اگر نسازیم بر الفت که نازیم پر بی کسیم ناچار بر خویش مهربانیم ار کاف و نون دمیدیم غیر از عدم چه دیدیم چیزی ز ما مخواهید ما حرف این دهانیم بیدل سراغ عنقا حرفیست بر زبانها ماییم و نامی و هیچ بسیار بی نشانیم بیدل دهلوی