بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۷۲: از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
از کمال سرکشی عاجزترین عالمیم همچو مژگان پیش پایی تا به یاد آید خمیم ذره ایم اما پر است از ما جهان اعتبار بیشی ما را حساب اینست کز هر کم کمیم بی وفاق آشفتگی می خندد از اجزای ما در کتاب آفرینش جمله خط توأمیم عالم عجز و غرور از یکدگر ممتاز نیست گر همه خاکیم و گر افلاک ناموس همیم تر دماغ انفعالیم از وفای ما مپرس از تعین هر که پیشانی گشاید ما نمیم حسن را آغوش عشق اقبال ناز دیگر است او تماشا ما تحیر، او نگین ما خاتمیم کو جنون تا مست عریانی برآییم از لباس ور نه دامن تا گریبان دستگاه ماتمیم غیر رسوایی چه دارد شهرت اقبال پوچ گر علم گردیم چون سرهای کل بی پرچمیم دستگاه کبر و ناز عاریت پیداست چیست ما بچینی جمله فغفوریم با ساغر جمیم زین شکایت انجمن سامان گوش کر کنید پنبه ای گر هست صد زخم زبان را مرهمیم مرده را بهر چه می پوشند چشم آگاه باش خاک خلوتگاه اسرار است و ما نامحرمیم بیدل اینجا تیغ جرأت درکف کم فرصتی ست چون سحر قطع نفس کم نیست پر نازک دمیم بیدل دهلوی