بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۶۴: برکاغذ آتش زده هر چند سواریم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
برکاغذ آتش زده هر چند سواریم فرصت شمران قدم آبله داریم چون شمع تلاش همه زین بزم رهایی است گل می دمد آن خار که از پا به در آریم دل مغتنم فرصت اقبال حضوریست تا آینه با ماست تماشایی یاریم گر دقت فطرت ورق خاک تکاند ماییم که پیدا و نهان خط غباریم روزی دو نفس گرمی هنگامهٔ نازست هر چند فروز یم همان شمع مزاریم زهاد اگر غرهٔ نیرنگ بهشتند ماهم پر طاووس به سر چون نگذاریم کمفرصتی از ما نکند ننگ فضولی پرواز در آتش فکن سعی شراریم از وصل تعین به غلط کرده فراهم اجزای من و ما که بهم ربط نداریم آن قطرهٔ خونی که بجوشیم بهم گر بیگانه تر از توأمی دانهٔ باریم کس جوهر ادراک بد و نیک ندارد از آینه پرسید که ما با که دچاریم باید الم خامهٔ نقاش کشیدن بر هر سر رحمت سر صد قافله باریم بیدل چه توان کرد به محرومی قسمت ما خشک لبان ساغر دریا به کناریم بیدل دهلوی