بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۴۳: یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
یاد آن فرصت که ما هم عذر لنگی داشتیم چون شرر یک پر زدن ساز درنگی داشتیم دل نیاورد از ضعیفی تاب درد انتظار ورنه ما هم شیشه واری نذر سنگی داشتیم عافیت چون موج شست از نقش ماگرد نمود تا شکست دل پر افشان بود رنگی داشتیم یأس گل کرد از نفس آیینهٔ ما صاف شد آرزو چندانکه می جوشید رنگی داشتیم خودنمایی هر قدر باشد تصور همتست نام تا آیینهٔ ما بود ننگی داشتیم عشق نپسندید ما را هرزه صید اعتبار ورنه در کیش اثر عبرت خدنگی داشتیم نالهٔ ما گوش کردن صرفهٔ یاران نکرد در نفس با این ضعیفیها تفنگی داشتیم جز فرو رفتن به جیب عجز ننمودیم هیچ همچو شمع آیینه درکام نهنگی داشتیم حیرت آن جلوه ما را با خود آخر صلح داد ورنه تا مژگان بهم می خورد جنگی داشتیم تا سپند ما به حرف آمد خموشی دود کرد بیتو در محفل نوای سرمه رنگی داشتیم هر قدر واگشت مژگان دلبر از ما دور ماند چشم تا پوشیده بود آغوش تنگی داشتیم زندگی بیدل دماغ خلق در اوهام سوخت ما هم از هستی همین معجون بنگی داشتیم بیدل دهلوی