بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۲۸: با کف خاکستری سودای اخگر کردهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
با کف خاکستری سودای اخگر کرده ایم سر به تسلیم ادب گم در ته پر کرده ایم آرزوها در مزاج ما نفس دزدید و سوخت خویش را چون قطرهٔ بی موج گوهر کرده ایم اشک غلتانیم کز دیوانگیهای طلب لغزش پا را خیال گردش سر کرده ایم بی زبانی دارد ابرامی که در صد کوس نیست هر کجا گوش است ما از خامشی کر کرده ایم از شکوه اقتدار هیچ بودنها مپرس ذره ایم اقلیم معدومی مسخر کرده ایم آنقدر وسعت ندارد ملک هستی تا عدم چون نفس پر آمد و رفت مکرر کرده ایم عاقبت خط غبار از نسخهٔ ما خواندنی است باد می گرداند آوازی که دفتر کرده ایم خامشی در علم جمعیت رباضتخانه است فربهی های زمان لاف لاغر کرده ایم آستان خلوت کنج عدم کمفرصتی است شعلهٔ جواله ای را حلقهٔ در کرده ایم مقصد ما زین چمن بر هیچکس روشن نشد رنگ گل بوده ست پروازی که بی پر کرده ایم زحمت فهم از سواد سرنوشت ما مخواه خط موهومی عیان بود از عرق ترکرده ایم یک دو دم بیدل به ذوق دل درین وحشت سرا چون نفس در خانهٔ آیینه لنگر کرده ایم بیدل دهلوی