بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۳۲۳: چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفتهایم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفته ایم سایه از ما هر قدم وامانده و ما رفته ایم دیده ها تا دل همه خمیازهٔ ما می کشند جای ما در هر مکان خالی ست گویا رفته ایم کس ز افسون تعین داغ محرومی مباد چون گهر عمریست در دربا ز دریا رفته ایم فکر خود ما را چو شمع آخر به طوف خاک برد یکسر از راه گریبان در ته پا رفته ایم رهرو عجزیم ما را جرات رفتار کو چند روزی شد چو عنقا برزبانها رفته ایم سایه را در هیچ صورت نسبت خورشید نیست تا تو ما را در خیال آورده ای ما رفته ایم بر زمین چندان که می جوییم گرد ما گم است کاش گردد چون سحر روشن که بالا رفته ایم چون امل ما را در این محفل نخواهی یافتن جمله امروزیم لیک آن سوی فردا رفته ایم الفت هر چیز وقف ساز استعداد اوست تا مروت در خیال آمد ز دنیا رفته ایم کلک معنی در سواد مدعا بی لغزش است گر به صورت چون خط ترسا چلیپا رفته ایم ساز هستی گر به این رنگ احتیاج آماده است ما و آب رو ازین غمخانه یکجا رفته ایم از نفس کم نیست گر پیغام گردی می رسد ورنه ما زین دشت پیش از آمدنها رفته ایم بیدل از تحقیق هستی و عدم دل جمع دار کس چه داند آمدیم از بیخودی یا رفته ایم بیدل دهلوی