بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۹۲: ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم به پا چو آبله فرسودنست تسکینم ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است مژه ندید گرانی ز خواب سنگینم به اختلاط هوس سخت مایلم یارب سریشمی نکند غفلت شلایینم چو شمع راحتم از پهلوی ضعیفیهاست پر است از پر رنگ شکسته بالینم هزار شکر که آخر ز حسن سعی وفا حنای پای تو گردید اشک رنگینم ز نقش پای تو بوی بهار می آید بیاکه جبهه نهم برزمین وگل چینم تپیدن دل من جوهر چه آینه است که می روم ز خود و جلوهٔ تو می بینم به آستان تو عهد غبار من اینست که گر سپهر شوم جز به خاک ننشینم نه نقش پایم و نی سایه اینقدر دانم که خاک راه توام خواه آن و خواه اینم هوس به لذت جاهم نکرد دعوت حرص مگس نداد فریب از لعاب شیرینم به پایداری صبرم فلک ندارد دست به نشتر رگ خارا کمر کشد کینم نهفته در سخنم انفعال مضمونی که لب چو جبهه عرق می کند به تحسینم به رنگ جوهر آبی که در گهر سوزد غبارگشته ام اما بجاست تمکینم مبرهن است ز آثار نام من بیدل که غره نیستم از زمرهٔ مساکینم بیدل دهلوی