بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۸۸: دعوت تنزیه حسن بیمثالی میکنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دعوت تنزیه حسن بی مثالی می کنم گر زنم آیینه صیقل خانه خالی می کنم سجده ره همچون قدم آخر به جایی می برد پا گر از رفتار ماند جبهه مالی می کنم پرتو مه هم برون هاله دارد گرد و من گرد خود می گردم و ضبط حوالی می کنم عمرها شد در شبستان تماشاگاه دهر سیر این نه پرده فانوس خیالی می کنم لاله وگل منتظر باشند و من همچون چنار یک چراغان در بهار کهنه سالی می کنم ننگم انجام غنا از فقر من پوشیده نیست چینی ام هر چند دل باشد سفالی می کنم شرم دارد جرات من از ملایم طینتان آتشم گر پنبه می بندد زگالی می کنم پوچ بافیهای جا هم گر شود موی دماغ پشمهای کنده بسیار است قالی می کنم می زنم مژگان به هم تا رنگ امکان بشکند گاهگاهی اینقدر بی اعتدالی می کنم زندگی لیلیست مجنونانه باید زیستن تا دمی دارد نفس ناز غزالی می کنم شمع در محمل نمی داند کجا باید نشست در گداز خویش جای خویش خالی می کنم پیری ام بیدل به هر مو بست مضمون خمی بعد از این ترتیب دیوان هلالی می کنم بیدل دهلوی