بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۸۷: دل را به مستی از من و ما ساده میکنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دل را به مستی از من و ما ساده می کنم بال صدای جام تر از باده می کنم فکرتعلق جسدم نیست چون نفس عمریست خدمت دل آزاده می کنم جیبی به صد شکفتگی صبح می درم حسرت نیاز عقل جنون زاده می کنم در رنگ زرد می شکنم گرد خون دل یاقوت می گدازم و بیجاده می کنم جولان شعله عافیتش وقف اخگر است من هم بساط آبله آماده می کنم سیلم ، ز بیقراری مجنون من مپرس هر جا که منزلیست غمش جاده می کنم شوق نثار خجلت گوهر نمی کشد نذر خرام او سر افتاده می کنم چشم خیال دوخته ام بر طلسم دل آیینه حلقهٔ در نگشاده می کنم گرد شکوه وحشتم از نه فلک گذشت بیدل هنوز یک علم استاده می کنم بیدل دهلوی