بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۸۲: شمعسان چشمی کز اشک آتشین تر میکنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
شمع سان چشمی کز اشک آتشین تر می کنم گردن مینا به دستم می به ساغر می کنم شعله ها را سیر خاکستر عروجی دیگر است جمله پروازم اگر سر در ته پر می کنم گر بخوانم قصهٔ عیش تهی از خود شدن عالمی را بهر این کشتی قلندر می کنم دستگاه قطع امید دو عالم سرکشی ست چون دم شمشیر پهلویی که لاغر می کنم مرگ می خندد به فهم غافل من تا ابد بی تو گر یک لحظه خود را زنده باور می کنم گر همه تنهایی اقبال است ننگ اختری ست گریه بر حال یتیمی های گوهر می کنم صد نیستان نالهٔ بیمار دارد در بغل آن نمی کز بوریایش فکر بستر می کنم پُر تبهکارم مپرس از معبد توفیق من بیشتر غسل از فشار دامن تر می کنم چون خط پرگار می باید زمینگیرم گذشت زیر پا می آیدم سر گر رهی سر می کنم چشم یعقوبم که در راه نسیم پیرهن بوی گل پرورده بادامی مقشُر می کنم دامن مقصود صبحم پر بلند افتاده است دست بر خود می فشانم گرد دیگر می کنم هیچکس بیدل رهین منت راحت مباد کوه می گردد همه گر سایه بر سر می کنم بیدل دهلوی