بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۵۸: دیدهای داری چه میپرسی ز جیب و دامنم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دیده ای داری چه می پرسی ز جیب و دامنم چون حباب از شرم عریانی عرق پیراهنم رفته ام بر باد تا دم می زنم تایید صبح آسمان گردی عجب می ریزد از پرویزنم اضطراب شعله در اندیشهٔ خاکستر است تا نفس باقیست از شوق فنا جان می کنم همچو گل بهر شکستم آفتی در کار نیست رنگ هم از شوخی آتش می زند در خرمنم دورگرد عجزم اما در شهادتگاه شوق تیغ او نزدیکتر از رگ بود باگردنم مرکز خط امانم از هجوم اشک خلق چشم حاسد بود سامان دعای جوشنم تا قناعت دستگاه خوان توقیر من است آب چون آیینه افکنده ست نان روغنم صورت آیینهٔ خورشید، خورشید است و بس برنمی دارد خیال غیر، طبع روشنم جوهر آزادی بوی گلم پوشیده نیست از تصنع رنگ نتوان ریخت بر پیراهنم در دبستان تامل پیش خود شرمنده کرد معنی موهوم یعنی دل به دنیا بستنم دانه ای من در زمین نارسیدن کشته ام عمرها شد پای خواب آلودهٔ این دامنم بسکه از خود رفته ام بیدل به جست وجوی خویش هر که بر گمگشته ای نالیده دانستم منم بیدل دهلوی