بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۵۱: دوری بزمت در غم و شادی گر کند این می قسمت جامم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
دوری بزمت در غم و شادی گر کند این می قسمت جامم صبح نخندد بر رخ روزم ، شمع نگرید بر سر شامم صورت و معنی هیچ نبودن ، چند زند پروبال نمودن همچو عرق به جبین تحیر، نقش نگین شد داغ ز نامم غنچه هم آخراز می رنگش ، شیشهٔ طاقت خورد به سنگش دل ز چه شور جنون بفروشد، بوی خیال تو داشت مشامم نامهٔ من که پیش تو خواند، قصهٔ من که به عرض رساند گر جگرم به صد آه تپیدن ، تا به لبم نرسید پیامم در نظرم نه رهیست نه منزل ، می گذرم به تردد باطل شمع صفت ز طبیعت غافل ، سر به هوا ته پاست خرامم پستی طالع خفته به ذلت گشت حصارم ز آفت شهرت پنبه ز گوش تمیز نگیرد گر همه افتد طشت ز بامم داغ تظلم و شکوه نبودم ، بیهده دفتر ناله گشودم کرد دماغ زمانه مشوش دود ندامت هیزم خامم چون نفس پر و بال گشایی ، سوخت در آتش سعی رهایی ریشهٔ کشت تعلق جسمم از دل دانه دمیدن دامم گر بتپد پی جمع رسایل ، ور بزند در کسب فضایل نیست کسی چو طبیعت بیدل باب تأمل فهم کلامم بیدل دهلوی