بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۳۶: به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
به اقبال حضورت صد گلستان عیش در چنگم مشو غایب که چون آیینه از رخ می پرد رنگم شدم پیر و نی ام محرم نوای نالهٔ دردی محبت کاش بنوازد طفیل پیکر چنگم به رنگ سایه از خود غافلم لیک اینقدر دانم که گر پنهان شوم نورم و گر پیدا همین رنگم ز خاک آستانت چشم بی نم می روم اما دلی دارم که خواهد آب گردید آخر از ننگم به بیکاری نفسها سوختم با دل سیه کردم ز دود شمع آخر سرمه دان شد کلبهٔ تنگم حیا را کرده ام قفل در دکان رسوایی به رنگ غنچه پنهانست جیب پاره در چنگم جنون نازنینی دارم از لیلای بیرنگی که تا گل می کند یادش پری هم می زند سنگم ز قانون نفس جستم رموز پردهٔ هستی همین آواز می آید که بسیار است آهنگم خوشا روزی که نقاش نگارستان استغنا کشد تصویر من چندانکه بیرون آرد از رنگم به صرصر داده اند آیینهٔ ناز غبار من شه فرمانرو آزادی ام اینست اورنگم به ناهنجاری از خود رفتنم صورت نمی بندد پر طاووسم و پرگار دارد گردش رنگم ببینم تا کجا منزل کند سعی ضعیف من به این یک آبله دل چون نفس عمریست می لنگم دهد منشور شهرت نام را نقش نگین بیدل پر پروازگردد گر در آید پای در سنگم بیدل دهلوی