بیدل دهلوی
غزلیات
غزل شمارهٔ ۲۲۲۶: چنین آفت نصیب از طبع راحت دشمن خویشم
قلم
چینش
وسط چین
راست چین
چپ چین
قلم
ایران سنس
نستعلیق
وزیر
نازنین
تیتر
گلدان
گل
دست نویس
شکسته
مروارید
نیریزی
ثلث
Tahoma
رنگ
اندازه
ارتفاع
سایه
رنگ
تیرگی
وضوح
افقی
عمودی
زمینه
نسبت
1:1
9:16
رنگ
تصاویر پیش فرض
اندازه
متناسب شود
برش داده شود
وضوح
حذف تصویر زمینه
حاشیه
اندازه
رنگ
گردی گوشه
متن
دانلود
می توانید متن را اصلاح نمایید:
چنین آفت نصیب از طبع راحت دشمن خویشم اگر یک دانهٔ دل جمع کردم خرمن خویشم چو گل از پیکرم یک غنچه جمعیت نمی خندد به صد آغوش حیرانی بهم آوردن خویشم به وحشت سخت محکم کرده ام سر رشتهٔ الفت به رنگ موج در قلاب چین دامن خویشم دلیلی در سواد وحشت امکان نمی باشد همان چون برق شمع راه از خود رفتن خویشم فروغ خویش سیلاب بنای شمع می باشد به غارت رفتهٔ توفان طبع روشن خویشم سیه بختی به رنگ سایه مفت ساز جمعیت عبیری دارم و آرایش پیراهن خویشم نمی دانم خیالم نقش پیمان که می بندد که چون رنگ ضعیفان بست بشکن بشکن خویشم تعلق صرفهٔ جمعیت خاطر نمی خواهد خیال دوستی با هر که بندم دشمن خویشم تمیزی گر نمی بود آنقدر عبرت نبود اینجا تحیر نامه در دست از مژه وا کردن خویشم پر افشانم پری تا وارهم از چنگ خود داری به این کلفت چه لازم در قفس پروردن خویشم کف خاکستر من نیست بی سیر سمن زاری چو آتش از شکست رنگ گل در دامن خویشم به خاک افتاده ام تا در زمین عاریت بیدل مگر بر باد رفتن وا نماید مسکن خویشم بیدل دهلوی